محسن حیدری

سلام حال شما چطوره خوب هستید چه خبر؟ اینها شده کلماتی که با هر بار دیدین همدیگر به کار می بریم ولی نمی دانی چه عشق عظیمی پشت تک تک این کلماتی است که من می گویم نمی فهمم در چشمانت چه می گذرد جرات عمیق شدن در چشممانت را ندارم می ترسم اری می ترسم در ان چیزی جز عشق ببینم نمی دانم تو در چشمان من عشق را دیده ای یعنی این عشق سراسر در چشمانم هویدا است نمی خواهم برایم عادی شوی نمی خواهم برایت عادی شوم نمی دانم به کجا میرویم به کجا میرسیم من تو را از ان خود میدانم و اگر روزی بیایی و خبری داشته باشی بگویی عشق را یافتی من چطور ویران شدنم را پنهان کنم و انوقت .... نمی دانم کجا اوار خواهم شد ولی میدانم دیگر چیزی از من باقی نخواهد ماند و جایی برای مرمت نمی ماند کاش می توانستم به همین سادگی که کلمات روی برگه می ایند به تو بگویم دوستت دارم 

خیلی زیاد..